Quantcast
Channel: خبرخوان مدیریتی‌ها
Viewing all articles
Browse latest Browse all 908

(بدون عنوان)

$
0
0

عاقل کیست؟

هر کسى با نظر خود، راجع به عاقل سخن مى‏گوید، شاید افرادى باشند که از دیدِ ما افرادى ساده‏لوحند ولى از منظرِ دیگرى عاقلترین افراد به حساب آیند یا افرادى از دید ما با تدبیر و عاقلند ولى از نظر دیگران، آنان ناآگاه و بى‏تدبیر باشند.

این نکته را از این جهت آوردیم، که بگوییم غرض ما این نیست انسان عاقل را از دیدگاه خود بسنجیم بلکه مى‏خواهیم فقط از دیدگاه معصومان علیهم‏السلام مورد بررسى قرار دهیم تا در اصلاح خویش کوشیده و کاستى‏ها را برطرف کنیم که بتوانیم جامعه‏اى در خورِ عقل بسازیم.

عاقل این‏گونه است:

* روى مرز خود حرکت مى‏کند

هرکس داراى حد وحدودى است باید دقت نماید پایش را از گلیم خودش درازتر نکند. منظور، آن است که در چه حوزه‏هایى تا کجا مى‏توانیم پیش رویم و مرز ما در آنها تا کجاست؟ امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: لا عقلَ لِمَن یَتَجاوَزُ حَدَّهُ و قَدرَه: کسى که از حد و اندازه‏اش خارج شود عاقل نیست.(۱) و باز مى‏فرماید: ما عَقَلَ مَن عَدا طَورَه: آن که از مرزش تجاوز کرد خردمند نیست.(۲)

 


* عادلانه رفتار مى‏کند

رفتار عادلانه همان روى مرز خود حرکت کردن است ولى چون از اهمیت ویژه‏اى برخوردار است، جدا مطرح کردیم تا تأکیدى بر نکته‏ى فوق باشد. حرکت عادلانه یعنى با دشمن هم، عدل و داد داشتن. نه این که چون دشمن است، مى توان هر گونه با او رفتار کرد. اگر این خصلت را در خود پرورش دهیم، عقل را میزان حرکات و سکنات خود قرار داده‏ایم و کارى بس دشوار است. خوشا به سعادت کسانى که این گونه‏اند. امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: مِن عَلاماتِ العَقلِ، اَلعَمَلُ بِسُنَّةِ العَدل(۱): از نشانه‏هاى عقل، عدالت پیشگى است.

 

* طبیب‏وار رفتار مى‏کند

انسان عاقل باید با ناآگاهان مانند یک طبیب که مریض را ملاقات مى‏کند، برخورد نماید، طبیب یا پزشک هنگام معاینه با اهانت و تحقیر به مداوا نمى‏پردازد. اگر مى‏خواهد عمل جرّاحى هم داشته باشد، با پتک بر سر مریض نمى‏کوبد. بلکه بیهوش مى‏نماید، سپس عمل مى‏کند و علاوه بر آن پزشک همیشه مریض را به بهبودى امیدوار مى‏نماید تا با تلقین هم بتواند در بیمار خود تأثیرگذارد.

امام على علیه‏السلام مى‏فرماید:

یَنبَغی لِلعاقلِ أنْ یُخاطِبَ الجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطَّبیبِ المریضَ(۲): عاقل باید با جاهل رفتار پزشک را داشته باشد.

 

* قول و فعلش یکى‏است

انسان عاقل سخنى را برزبان جارى نمى‏سازد که خود به آن عمل نمى‏کند؛ گفتار و کردارش با هم سازگار است. امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: العاقِلُ مَن صَدَّقَت اَقوالَهُ اَفعالُهُ(۱): عاقل کسى است که کردارش، گفتارش را تصدیق کند.

 

* از تجربه‏ها پند مى‏گیرد

هر روز که از عمر ما مى‏گذرد در مقابلمان جریان هاى مختلفى رخ مى‏دهد که هر کدام تجربه‏اى گرانبهایند؛ لازم است انسان، از نیک و بد دیگران درس گیرد و از کارى که مورد تنفراست بپرهیزد. از لقمان حکیم پرسیدند: ادب از که آموختى؟ گفت: از بى‏ادبان. درست همین روش لقمان را در حدیثى از امام على علیه‏السلام داریم: خردمند کسى است که دورى گزیند از آن‏چه که نادان به آن گرایش دارد: العاقِلُ مَن یَزهَدُ فیما یَرغَبُ فیهِ الجاهل(۲). باز هم امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: العاقلُ مَن وَعَظَتهُ التَّجارُب:(۳) عاقل کسى است که تجربه‏ها او را پند دهد.

در حدیث دیگرى مى‏فرماید: العاقِلُ مَنِ اتَّعَظَ بِغَیرِه(۴):عاقل کسى است که از دیگران پند گیرد.

انسان هرچه در صدد باشد «پندپذیرى» را در خود افزایش دهد، در حقیقت وجود خود را آلایش کرده‏است امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: المَواعِظُ صِقالُ النُّفوس و جَلاءُ القلوبِ(۵): پند و اندرز نفس آدمى را صیقل مى‏دهد و زنگار دل‏ها را مى‏زداید.

 

* دیگران را حقیر نمى‏شمرد

عاقل هیچ کس را دست کم نمى‏گیرد و خوار نمى‏شمرد. این نکته بیشتر جنبه‏ى فکرى دارد. هستند افرادى که گمان مى‏کنند، دیگران چیزى نمى‏فهمند و فهیم عالَمِ امکان فقط خودشان هستند و بس؛ ولى امام صادق علیه‏السلام این نظریه را رد مى‏کند و مى‏فرماید: عاقل کسى را خوار و سبک نمى‏کند: العاقلُ لا یَستَخِفُّ بِأحَدٍ(۱).

 

* غیبت نمى‏کند

پشت سر دیگران بد صحبت کردن، انسان را از چشم دیگران مى‏اندازد و با توجه به حرمت غیبت از لحاظ شرعى و این‏که حق‏الناس هم به‏حساب مى‏آید، باید دقت نمود که وارد این گناه نشویم.

امام على علیه‏السلام مى‏فرماید:

العاقلُ مَن صانَ لِسانَهُ عَنِ الغیبَةِ(۲):عاقل کسى است که زبانش را از غیبت نگه دارد.

 

* گفتارى اندک، جالب و مستدل دارد

زیاد حرف زدن و بیهوده سخن گفتن، دلالت بر کمى عقل انسان دارد؛ کثرَةُ‏الکلامِ یَدُلُّ عَلى قِلَّةِ العقلِ. امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: اذا قَلَّتِ العقولُ کَثُرَ الفُضولُ: وقتى عقل کم شد، گفتار بیهوده، زیاد مى‏شود. یا در جاى دیگر مى‏فرماید: کسى که عقلش کم است بد حرف مى‏زند: مَن قَلَّ عَقلُهُ ساءَ خِطابُهُ(۱). و آن حضرت نادان‏ترین فرد را کسى مى‏داند که از ناسزاگویى و فحش دادنش شاداب باشد: اَسفَهُ السُّفَهاءِ المُتَبَجَّحُ بِفُحشِ الکلامِ(۲). امام محمدباقر علیه‏السلام هم مى‏فرماید: خداوند متعال از دشنام دهنده‏ى بى حیا در خشم است: اِنَّ اللّهَ یَبغُضُ الفاحِشَ المُتَفَحِّش(۳). امام على علیه‏السلام در حدیث دیگرى گفتارِ در حدّ نیاز و مستدل را یادآورى مى‏فرماید: العاقلُ لا یَتَکَلَّمُ الاّ لِحاجَتِهِ اَو لِحُجَّتِهِ و لا یَشتَغِلُ الاّ بِصَلاحِ آخِرَتِهِ(۴): عاقل فقط به اندازه‏ى نیاز یا دلیل آوردن سخن مى‏گوید و به اصلاح امور آخرتش مى‏پردازد.

در تأیید حدیث قبلى، در نهج‏البلاغه آمده‏است: عاقل یکباره زبان به سخن نمى‏گشاید. بلکه در سخنى که مى‏خواهد بر زبان جارى کند، دقّت و تأمّل مى‏نماید. لسانُ العاقلِ وَراءَ قَلبِه و قلبُ الاحمقِ وراءَ لسانِه(۵): زبان عاقل پشت قلب اوست و قلب نادان پشت زبان او قرار دارد. یعنى عاقل یکباره زبان به سخن نمى‏گشاید.

 

* اعتماد به افکار خود ندارد

انسان عاقل و بهتر است بگوییم آدمى که عقل دارد، باید اندیشه‏ها و آراى خود را حق نداند، بلکه احتمال اشتباه بودن آنها را براى خود، پیش فرض بداند زیرا همه یقین دارند که معصوم نیستند و از طرف دیگر، از غیر معصوم، انتظار کردار معصومانه داشتن نیز امرى باطل است. لذا نهایت دقّت، در اظهار نظر، آنهم در امور دنیایى لازم و ضرورى است و گرفتارى آخرت را نمى‏شود با توجیه کردار و رفتار خود، از خویش دور کنیم و احتیاط در این باره از همه‏جا واجب‏تر است. به همین خاطر امام على علیه‏السلام مى‏فرماید:

العاقِلُ مَنِ اتَّهَمَ رَأْیَهُ و لَم یَثِقْ بِکُلِّ ما تُسَوِّلُ لَهُ نَفسُه:(۱) عاقل کسى است که رأى و نظر خود را متّهم نماید و به آنچه نفسش برایش مى‏آراید، اعتماد نکند.

براى پذیرشِ این نکته و کاربردى کردن آن، اندکى به اطرافِ خود با تفکّر بنگریم آیا تا به حال کسى را دیده‏اید که احتمال اشتباه کردن اندیشه‏ى خود را بدهد؟ فقط حضرت امیر علیه‏السلام است که این هشدار را مى‏دهد. همه یقین داریم که ما و اشتباه؟ العیاذُ بِاللّه! انگار امرى غیر ممکن است ولى بطور قطع باید بدانیم، غیر ممکن است اشتباه و خطا نکنیم؛نباید گمان کنیم اگر ذرّه‏اى مى‏دانیم، عالم همه چیزیم. علم ما، در مقابل جهل ما، مانند یک نقطه در برابر اقیانوس است.

کسانى که با کتاب مکاسب شیخ اعظم آشنایى دارند، مى‏دانند چگونه آسیابان، خواجه نصیر رحمه‏الله را با آن همه عقل و درایت و علم نجوم، متوجه نمود تا به عقل و دانش خود اعتماد ننماید و بداند که یک سگ و انسان بى‏سواد بهتر از او مى‏فهمیدند! آسیابان خواجه را از خوابیدن در فضاى باز و آزاد نهى کرد ولى او با محاسبات نجومى احتمال باریدن را منتفى دانست و راحت خوابید؛ وقتى باران شروع شد، زیر سقف آمد و پرسید از کجا دانستى باران خواهد آمد؟ پاسخ داد سگى دارم که وقتى بخواهد باران بیاید، مى‏رود زیر سقف مى‏خوابد و …

لذا باید یقین بدانیم اشتباهاتِ ما، در مقابلِ‏اقداماتِ صحیحِ‏ما، بسیار زیاد است.

 

* هر چیزى را در جاى خودش قرار مى‏دهد

از امیرالمؤمنین علیه‏السلام خواسته شد تا عاقل را توصیف نماید، فرمود: هرکس هر چیز را در جاى خود قرار دهد عاقل است. این فرمایش گویاى نکات بسیار ظریفى است، حدِّاقل آن، این است که انسان براى انجام هر امرى ملاحظه و دقت نماید؛ ابتدا جایگاه آن کجاست، سپس اقدام نماید. هُوَ الَّذی یَضَعُ الشَّیءَ مَواضِعَه(۱).از همه مهم‏تر این‏که بداند جایگاه اصلى آدمى جهان پس از مرگ است و دنیاى زود گذر پلى براى عبور است؛باید خود را طورى آماده کند که بتواند در موضع آخرت قرارگیرد.

 

* با هواى نفس مخالفت مى‏کند

امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: العاقل مَن غَلَبَ هَواهُ و لَم یَبِعْ آخِرَتَهُ بِدُنیاه:(۲)عاقل بر هواى نفس خود پیروز مى‏شود و آخرتش را به دنیایش نمى‏فروشد. غلبه بر امیال نفسانى، نشانه‏ى بارز هر انسان خردمندى است زیرا مى‏داند که اطاعت و پیروى از نفس یعنى اعتماد به نفس داشتن. در حدیث دیگرى امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: العاقلُ مَن هَجَرَ شَهوَتَهُ و باعَ دُنیاهُ بِآخِرِتِه(۱): خردمند کسى است که شهوتش را دور سازد و دنیایش را به آخرتش بفروشد. البته روشن است، منظور امام این نیست که انسان براى امر معاش و رزق حلال تلاش نکند بلکه دنیاگرایى را نکوهش مى‏کند که پایگاه مهمّى براى هواى نفس است. و الا تلاش براى امر معاش خانواده، جهاد در راه خدا محسوب شده‏است. الکادُّ على عَیالِه کَالمجاهِدِ فی سَبیلِ اللّه.(۲)

در حدیث دیگرى از امام على علیه‏السلام آمده که: خردمند در فرمانبرى از پروردگار خود، با هواى نفسش مخالفت مى‏نماید:العاقلُ مَن عَصى هَواهُ فی طاعَةِ رَبِّه:(۳).

 

* غضب را مهار مى‏کند

همانطورکه مى‏دانیم، خشم و غضب شعبه‏اى از جنون و دیوانگى است(۴) و باید این حالت را مهار کرد تا بتوان بر آن چیره شد.

امام على علیه‏السلام مى‏فرماید:

العاقلُ مَن یَملِکُ نَفسَه اذا غَضِبَ و اذا رَغِبَ و اذا رَهِبَ(۵): عاقل کسى است که وقتى خشم نمود، خود را نگه‏دارد و هنگامى که رغبت و میل به چیزى نمود یا از چیزى ترسید، خویشتندارى نماید. در حدیث دیگرى کسى را که شهوت و غضب بر او چیره شود، سزاوار عاقل دانستن نمى داند: لا یَنبَغی أنْ یَعُدَّ عاقِلاً مَن یَغلِبَهُ الغَضَبُ و الشَّهوَةُ(۱).

امام على علیه‏السلام در نامه‏اى به کارگزار خود، حارث هَمدانى مى‏فرماید:

وَ اکْظِمِ الْغَیْظَ وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ وَ احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَکُنْ لَکَ الْعَاقِبَةُ:(۲) خشمت را فرو نشان، وقتى داراى قدرتى گذشت کن، هنگام غضب، حلیم و بُردبار باش، و در حکومت‏دارى مدارا کن تا آینده و عاقبتِ خوبى داشته‏باشى.

معناى حلیم، (انسان بردبار) را هم از زبان یکتا ابرمرد جهان، بعد از رسول اکرم اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله یعنى امام على علیه‏السلام بشنویم:

اِنَّمَا الحَلیمُ مَن اِذا أُوذِیَ صَبَرَ و اذا ظُلِمَ غَفَرَ(۳):در حقیقت حلیم کسى است که اگر اذیّت و آزار بیند، صبر کند و هنگامى که بر او ستم شود، عفو نماید و بگذرد.

همان حضرت، عاقل‏ترین افراد را کسى مى‏داند که در مجازات کردن نادانان، از سکوت تجاوز نمى‏کند:

اَعقَلُ النّاسَ مَن لا یَتَجاوَزُ الصُّمتَ فی عُقوبَةِ الجُهّالِ(۴).

 

* قدرت انتخاب «بد» از «بدتر» را دارد

قدرت تعقّل انسانى بیشتر و بالاتر است که بتواند بین دو «شرّ» یا «بدى» آن بدى را برگزیند، که ضررش کمتر باشد و الاّ گزینش یک چیز خوب از یک چیز بد را همه کس مى‏تواند، انجام دهد.

امام على علیه‏السلام مى‏فرماید:

لَیسَ العاقلُ مَن یَعرِفُ الخَیرَ مِنَ الشَّرِّ و لکِنَّ العاقلَ مَن یَعرِفُ خَیرَ الشَّرَّین(۱): خردمند کسى نیست که خیر را از شرّ تشخیص دهد بلکه عاقل آن است که بین دو بد، بهترینشان را انتخاب کند.

 

* زمان شناس و آینده‏نگر است

انسان خردمند اگر زمان‏شناس نباشد، دچار انحراف و عدم شناخت کامل از دین مى‏شود به همین جهت امام صادق علیه‏السلام مى‏فرماید: عَلَى‏العاقلِ‏اَن یَکونَ عارِفا بِزَمانِه…(۲): بر عاقل است که نسبت به دوران خود عارف باشد. وقتى انسان زمان‏شناس باشد، آینده برایش روشن است، نقاط کور را مى‏شناسد و مى‏داند در پیش رویش چه قرار دارد.امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: ناظِرُ قَلبِ اللَّبیبِ بِهِ یُبصِرُ أَمَدَهُ و یَعرِفُ غَورَهُ و نَجدَهُ: عاقل با چشم دل سرانجام کار را مى‏نگرد و پست و بلندى آن را تشخیص مى‏دهد.(۳)

در حیث دیگرى مى‏فرماید: اِنَّ العاقلَ مَن نَظَرَ فی یَومِهِ لِغَدِهِ و سَعى فی فَکاکِ نَفسهِ و عَمِلَ لِما لابُدَّ لَه و لا مَحیصَ لَهُ عَنه: به‏راستى خردمند کسى است که امروز به فکر فردایش باشد و در آزاد کردن خود (از آنچه او را به دنیا وابسته مى‏کند) تلاش کند و براى آن‏چه راه گریزى از آن ندارد، فعالیت نماید.(۱)

 

* عجب و خودپسندى ندارد

انسان عاقل خود را برنمى‏گزیند تا چه برسد به این‏که وابستگان خود را بهتر از دیگران بداند؛ خود را برتر از دیگران دیدن، با عقل و خرد سازگارى ندارد: اِعجابُ المَرءِ بِنَفسهِ دلیلٌ على ضَعفِ عَقلِه(۲): خود را پسندیدن دلیلى بر ضعف عقل است. امام على علیه‏السلام در نامه‏ى خود به مالک‏اشتر مى‏فرماید: از خودپسندى بپرهیز و به آن‏چه که موجب خودبزرگ‏بینى‏ات مى‏شود، اعتماد نکن و مبادا ستایش دیگران را در باره‏ى خود بپسندى زیرا این خود، از موثَّق‏ترین فرصت‏هاى شیطان در نفس انسان است که به‏وسیله، آن نیکوکارى محسنان را محو مى‏سازد: ایّاکَ وَ الاِعجابَ بِنَفسِکَ و الثِّقَةَ بِما یُعجِبُکَ مِنها و حُبِّ الاِطراءِ فَاِنَّ ذلِکَ مِن اَوثَقِ فُرَصِ الشَّیطانِ فی نَفسِهِ لِیَمحَقَ ما یَکونُ مِن اِحسانِ المُحسِنین(۳).

در نامه‏ى دیگرى مى‏فرماید: خودبزرگ‏بینى، ضدِّ راه صواب، و آفت عقل است: وَاعلَم أنَّ الاِعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ و آفَةُ الاَلبابِ(۴).

در حدیث دیگرى بدترین انسان‏ها را کسى مى‏داند که خود را بهتر از دیگران پندارد: شرُّالنّاسِ مَن یَرى أنَّهُ خَیرُهُم(۵).به یقین این حالت بدترین نوع خودپسندى است. انسانى را که چنین پندارد، امام على علیه‏السلام نادان‏ترین مردم مى‏داند: أحمقُ النّاسِ مَن ظَنَّ أنَّهُ أعقلُ النّاس(۱).

بدتر از همه‏ى آن‏چه تاکنون آمده، این است که در این حدیث مى‏فرماید:خود پسندى عامل ازدیاد دشمنان آدمى مى‏گردد: مبادا از خود راضى باشى که بر تعداد دشمنانت مى‏افزاید: اِیّاکَ أنْ تَرضى عَن نَفسِکَ فَیَکْثُرَ السّاخِطُ(۲).

البته اگر انسان، گرفتارِ خودبزرگ‏بینى باشد، منشأاعتماد به پندار، افکار و کردار خود داشتن را در خود پرورش مى‏دهد ولى انسان خردمند ـ همان‏طور که قبلاً آوردیم ـ به خود اعتماد و اطمینان ندارد؛ البته اگر نتواند خود را در این امر بسازد و تربیت کند، باید بداند که شکار شیطان است و در محلِّ صیدِ شیطان قرار دارد؛ این نکته را امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: ایّاکَ وَ الثِّقَةَ بِنَفسِک فَاِنَّ ذلک مِن أکبَرِ مَصائِدِ الشَّیطان: از وثوق به خویشتن بپرهیز، زیرا که آن از بزرگترین شکارگاه‏هاى شیطان است.(۳)

 

* خودسرنیست، مشورت مى‏کند

انسان خردمند از تک روى و خود رأى بودن، دورى مى‏گزیند و بر نظرِ خود پا فشارى نمى‏ورزد؛ بر عکس دنبالِ نظرخواهى از دیگران و مشاوره مى‏باشد تا علم و آگاهى خویش را به رشد و تعالى برساند.

امام‏على علیه‏السلام مى‏فرماید:

ـ حَقٌّ على العاقلِ أنْ یُضیفَ الى رَأیِهِ رَأىَ العُقلاءِ و یَضُمَّ الى عِلمِهِ علومَ العُلَماء: شایسته‏است هر عاقلى نظر دیگران را به دیدگاه خود اضافه کند و علوم دانشمندان و کارشناسان رابه علمش بیفزاید.

ـ حَقٌّ على العاقلِ أنْ یَستَدیمَ الاِستِرشادَ و یَترُکَ الاِستِبدادَ:(۱) لازم است خردمند دنبال رشد و تعالى خود باشد و استبداد و خودسرى را ترک کند.

 

* لجاحت نمى‏کند

لجاجت یعنى ستیزه‏گرى و دشمنى کردن. لجباز به کسى گویند که بر آنچه خود مى‏فهمد و مى‏خواهد، اصرار و سرسختى زیاد نماید. مى‏توان گفت، خود سرى با لجاجت پیوندى ناگسستنى دارند. اگر فقط عناد در گفتار باشد، همان جدال و مراء مى‏شود که یکى از صفات مذموم و زشت است. امام‏على علیه‏السلام مى‏فرماید: ایّاکُم و المِراءَ و الخُصومَةَ فَاِنَّهُما یُمرِضانِ القُلوبَ على الاِخوانِ و یَنبُتُ عَلَیهِمَا النِّفاقُ(۲): از جدل و دشمنى بپرهیزید زیرا این دو، دل‏ها را بر ضد برادران، مریض و بدبین مى‏کند و درخت نفاق و اختلاف بر آن‏ها مى‏روید.

این مسأله آن‏قدر مهمّ است که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله فرمود: «جبرئیل همیشه مرا از کینه‏توزى و عداوت با دیگران برحذر مى‏داشت …»(۳)

حتى اگر انسان حق به جانبش باشد و جدال را ترک کند، از دیدگاه پیامبر اسلام صلى‏الله‏علیه‏و‏آله خداوند خانه‏اى در بالاترین درجه‏ى بهشت براى او بسازد و هر کس جدال را ترک کند، در حالى‏که جدالش باطل باشد، خداوند خانه‏اى در وسط بهشت برایش بنا کند(۱).

بنابر این اصرار و لجاجت بر آن‏چه خود مى‏فهمد، امرى ناپسند است که پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله مى‏فرماید:

ایّاکَ و اللَّجاجَةَ فَاِنَّ اَوَّلَها جَهلٌ و آخِرَها نَدامَةٌ: از لجبازى بپرهیز که آغازش نادانى و انجامش پشیمانى است.(۲)

امام على علیه‏السلام در نهج‏البلاغه مى‏فرماید:

ـ اللَّجاجَةُ تَسُلُّ الرَّأىَ(۳): لجاجت، رأى و نظر انسان را سست مى‏کند.

در جاى دیگر مى‏فرماید:

ـ اللَّجاجُ بَذرُ الشَّرِّ(۴): لجاجت بذر و تخم بدى است.

ـ اللَّجاجُ یُشینُ العقلَ(۵): لجبازى و جدال، عقل را معیوب مى‏کند.

ـ اللَّجاجُ مَثارُ الحَربِ(۶): لجبازى محل برافروختن جنگ است.

پس وقتى انسان بذر بدى را بپاشَد، زمینه‏ى عدم کارایى عقل و درایت خود را فراهم آورده، و چیزى جز جنگ و درگیرى براى خویش و دیگران نمى‏آفریند.

امام على علیه‏السلام اصرار ورزیدن را بزرگترین خطا مى‏داند و ما را به پرهیز از آن فرامى‏خواند: ایّاکَ و الاِصرارَ فَاِنَّهُ مِن أکبرِ الکبائِرِ و أعظَمِ الجَرائِم: از پافشارى دورى کنید که از بزرگترین گناهان و سنگین‏ترین جرم‏ها مى‏باشد.(۱)

 

* به عیوب خود مى‏پردازد

همان‏طور که در بحثِ «رقیب عقل» و «با هواى نفس مخالفت مى‏کند»، اشاره کردیم، بعضى از ما، چشمانمان را بر روى عیب‏ها و زشتى‏هاى خود مى‏بندیم و برعکس، کاستى‏ها و عیوب دیگران را با ذرّه بین مى‏بینیم؛ در حالى که باید بر عیب خود بینا، و بر عیبِ غیر، نابینا باشیم. این عمل مورد پسند امام على علیه‏السلام است: اَعقَلُ النّاسِ مَن کانَ بِعَیبِه بَصیرا و عَن عَیبِ غَیرِه ضَریرا(۲): داناترین انسان کسى است که به عیب خود آگاه، و از عیب دیگران چون شخص کورى بى‏اطلاع باشد.

 

* خوش‏رفتارى و مدارا مى‏کند

یکى از نشانه هاى عقل رفق و مدارا، همّت و تلاش براى ایجاد محبّت و دوستى است. رفق، به همان حالتى گفته مى‏شود که انسان براى رفیق شدن با مردم در پیش مى‏گیرد. معاشرت جالب با دیگران، با خرد و عقل آدمى رابطه‏ى مستقیم دارد. هرچه خردِ بشر بیشتر، ارتباط او افزون‏تر. امام حسن علیه‏السلام مى‏فرماید: رأسُ العقلِ مُعاشَرَةُ النّاسِ بِالجَمیل(۳): اوج عقل انسان، با مردم خوشرفتارى کردن است. وقتى با دیگران رفتار حسنه نداریم، باید حداقل دقّت کنیم، باعث اذیّت و آزار آنان نشویم؛ امام على علیه‏السلام مى فرماید: کَسبُ العقلِ کَفُّ الاَذْىِ(۱): راهِ بدست آوردن عقل، خویشتندارى از آزار و اذیّت دیگران است.

از پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده: بعد از ایمان، دوستى و محبت به مردم درجه‏ى بالاى عقل را مى‏رساند: رَأسُ العقلِ بَعدَ الایمانِ التَّحَبُّبُ الى النّاس(۲). باز از پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل شده که فرمود: اَعقَلُ النّاسِ اَشَدُّهُم مُداراةً لِلنّاسِ(۳): عاقل‏ترین انسان، مداراکننده‏ترین فرد با مردم است.

در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده: مُداراةُ النّاسِ نِصفُ الایمانِ و الرِّفقُ بِهِم نِصفُ العَیشِ: مدارا کردن با مردم، نصفِ ایمان، و نرم‏خویى با آنان نیمى از زندگى و خوشى است.(۴)

امام صادق علیه‏السلام از پیامبر صلى‏الله‏علیه‏و‏آله نقل فرمود: اَلتَّوَدُّدُ الى النّاسِ نِصفُ العقلِ:(۵) دوستى با مردم نیمى از عقل است.

در حدیث دیگرى مى‏فرماید:أمَرَنی رَبّی بِمُداراةِ النّاسِ کَما أمَرَنی بأداءِ الفَرائِضِ(۶): خداوند همان‏گونه که مرا به انجامِ واجبات، امر فرموده، به من دستورِ داده با مردم، مدارا کنم.

در فرمایشى از حضرت امیرالمؤمنین علیه‏السلام آمده‏است: نتیجه‏ى بردبارى رفق و مدارا مى‏باشد: ثَمَرَةُ الحِلمِ الرِّفق. و هم‏چنین در جاى دیگر مى‏فرماید: ثَمَرَةُ العقلِ مُداراةُ النّاس: نتیجه‏ى خردمندى، با مردم مدارا کردن است.(۱)

این‏گونه رفتار کردن با عقل و فطرت انسان سازگارى دارد، خیر و صلاح دنیا و آخرت ما در آن است که در ایجاد محبت بکوشیم، امام على علیه‏السلام مى‏فرماید: ثَلاثٌ یوجِبنَ المَحَبَّةَ: حُسنُ الخُلقِ و حُسنُ الرِّفقِ و التَّواضُع(۲): سه چیز عامل ایجاد محبت است: خوش‏خویى، خوب رفاقت کردن و تواضع.

همان‏گونه که مشاهده کردیم نقش اساسى را در رفق و مدارا، حلم و بردبارى، و تحمّل کردن ناهنجارى‏هاى دیگران دارد. امام على علیه‏السلام براى این‏که مارا به صفت کمالى مذکور برساند، نقش و تأثیر حلم را روشن مى‏کند: وَجَدتُ الحِلمَ و الاِحتِمالَ اَنصُرُ لی مِن شَجعانِ الرِّجالِ:(۳) (باتجربه) دریافتم که بردبارى و تحمّل‏کردن، برایم یارى‏کننده‏تر از دلاور مردان میدان شجاعتند.

علاوه بر نکات فوق، نکته‏ى دیگرى قابل توجه است که مدارا کرده با مردم عامل پایدارى و بقا مى‏باشد: پیامبراکرم صلى‏الله‏علیه‏و‏آله در سفارش‏هایى که به حضرت امیر دارند، آن‏را مطرح مى‏فرماید: یا علیّ! ثلاثٌ مَن لَم یَکُنَّ فیهِ لَم یَقُم لَهُ عملٌ: وَرَعٌ یَحجِزُهُ عَن مَعاصِى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ و عِلمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهلَ السَّفیهِ و عقلٌ یُداری بِهِ النّاس: اى على ۳چیز است که هر کس آن‏ها را نداشته باشد عملى براى او پابرجا نمى‏شود: ورع و پارسایى داشته باشد که او را از نافرمانى خدا باز دارد؛ به علم و دانشى آراسته باشد که از نادانىِ احمق برهاندش؛ داراى عقلى باشد که با مردم مدارا کند(۱)

 

* دیگران را استهزا نمى‏کند

یکى از صفات مذموم و غیر عاقلانه این است که دیگران را مورد ریشخند قرار دهد و مسخره کند؛ ـ باصطلاح ـ «دست اندازد». توضیح بیشتر این که انسان خردمند نباید با دیگران این‏گونه برخورد نماید حتّى اگر در مناظره و گفت‏وگو، با حالت تمسخر، در نگاه و گفتار، با طرف مقابل رفتار نماید، عمل عاقلانه‏اى انجام نداده‏است.

در قرآن، آن‏جاکه موسى امر خدا را براى بنى‏اسرائیل مطرح کرد که باید گاوى را ذبح کنید؛ آن‏ها از این درخواست موسى شگفت‏زده شده و گفتند آیا ما را مسخره کرده‏اى! حضرت موسى در پاسخ فرمود پناه مى‏برم به خدا اگر از جاهلان باشم. یعنى مگر من نادانم که دیگران را مورد ریشخند قرار دهم: «قالَ أعوذُ بِاللّهِ اَن أکونَ مِنَ الجاهلین»(۲).

پى‏نوشتها:‌


۱ ـ تحف‏العقول با ترجمه و تصحیح على‏اکبر غفارى، ص ۴۲۲٫
۲ ـ غررالحکم، ص ۸۴۱٫
۳ ـ همان، ص۷۳۹٫
۴ ـ همان، ص ۷۳۴٫
۵ ـ همان، ص ۸۶۱٫
۶ ـ همان، ص ۵۱،حدیث۱۴۲۹،در حدیث ۱۷۴۰ :العالِم من شهدت بصحَّة اقوالِه افعالُه و همچنین در حدیث ۱۱۸۱ :المحسن من صدَّق اقواله افعاله آمده‏است. 
۷ ـ همان، ص۵۷٫
۸ ـ همان، ص۴۱٫
۹ ـ همان، ص۴۶٫
۱۰ ـ همان، ص۴۹٫
۱۱ ـ میزان‏الحکمه، ج۶، ص۴۱۵٫ تحف‏العقول باترجمه، ص۳۳۳ در میزان‏الحکمه آن را از امام‏على (ع)آورده ولى در غررالحکم نیست.
۱۲ ـ غررالحکم، ص۸۴٫
۱۳ ـ همان، ص ۶۲۷٫
۱۴ ـ همان، ص۱۹۷٫
۱۵ ـ تحف‏العقول با ترجمه، ص۳۰۶٫
۱۶ ـ غررالحکم، ص ۶۸٫ 
۱۷ ـ نهج‏البلاغه، حکمت ۴۰٫
۱۸ ـ غررالحکم، ص۷۶٫
۱۹ ـ نهج‏البلاغه صبحى صالح، ص۵۱۰، حکمت۲۳۵٫
۲۰ ـ میزان الحکمه، ج۶،ص۴۲۰٫غررالحکم، ص۸۶٫
۲۱ ـ غررالحکم، ص۶۸٫ 
۲۲ ـ میزان‏الحکمه، ج۴ ص ۱۱۹٫
۲۳ ـ غررالحکم، ص۶۹٫
۲۴ ـ امام على(ع): ایّاکَ و الغَضَبَ فَاَوَلُّهُ جُنونٌ و آخِرُهُ نَدَمٌ: از غضب بپرهیزید که ابتدایش دیوانگى و آخِرش پشیمانى‏است. الحکم الزاهره، ص۲۹۳٫ 
۲۵ ـ غررالحکم، ص۸۹٫
۲۶ ـ همان، ص۸۵۷٫
۲۷ ـ نهج‏البلاغه‏ى صبحى صالح، خطبه‏ى ۶۹،ص۴۵۹٫ 
۲۸ ـ غرر الحکم، ص۳۰۰٫
۲۹ ـ همان، ص۲۰۸٫ 
۳۰ ـ میزان الحکمه، ج۶، ص۴۲۰٫ 
۳۱ ـ همان، ص۴۲۱٫
۳۲ ـ نهج‏البلاغه، ترجمه‏ى مرحوم محمد دشتى، خ۱۵۴، ص۲۸۵٫
۳۳ ـ غررالحکم، ص۲۳۸٫
۳۴ ـ خردگرایى در قرآن و حدیث، ص ۲۲۲٫
۳ ـ نهج‏البلاغه‏ى صبحى‏صالح، ص۴۴۳، با استفاده از ترجمه‏ى عهدنامه‏ى مالک‏اشتر، در تحف‏العقول، ص۱۴۲٫ در غررالحکم نیز تا فُرَصِ‏الشَّیطان آمده‏است، (ص۱۵۰).
۳۵ ـ نامه‏ى۳۱، ص۵۲۶ ترجمه‏ى مرحوم دشتى، و صبحى‏صالح، ص۳۹۷٫
۳۶ ـ غررالحکم، ص۴۴۴٫
۳۷ ـ همان، ص۱۸۸٫
۳۸ ـ همان، ص۱۴۷٫
۳۹ ـ غررالحکم، ص۱۵۰٫
۴۰ ـ همان، ص ۳۸۴٫
۴۱ ـ اصول کافى، ج۲، ص۳۱۷، حدیث ۲۵۱۰٫ در این باره به بحث مراء و جدال به کتب حدیث و اخلاق مراجعه نمایید.
۴۲ ـ همان.
۴۳ ـ مجموعه‏ى ورّام، ج۱، ص۲۱۹، مترجم محمدرضا عطایى. 
۴۴ ـ تحف‏العقول با ترجمه، ص۱۵٫
۴۵ ـ حکمت ۱۷۹٫
۴۶ ـ میزان‏الحکمه، ج۸، ص۴۸۴٫
۴۷ ـ غررالحکم، ص۱۷٫
۴۸ ـ همان، ص۱۸٫
۴۹ ـ همان، ص۱۵۰٫
۵۰ ـ همان، ص۲۰۰٫ 
۵۱ ـ میزان‏الحکمه، ج۶، ص۳۴۳٫
۵۲ ـ غررالحکم، ص۵۷۲٫
۵۳ ـ میزان‏الحکمه، ج۶، ص۴۳۳٫
۵۴ ـ همان، ص۴۲۳٫
۵۵ ـ تحف‏العقول، ص۴۱٫
۵۶ ـ احکم الزاهره، ص۲۰۲٫ 
۵۷ ـ همان ،ص ۲۰۳ 
۵۸ ـ غررالحکم، ص۳۶۱ و ۳۶۰٫
۵۹ ـ همان، ص۳۶۵٫
۶۰ ـ همان، ص۷۸۷٫ 
۶۱ ـ تحف‏العقول با ترجمه، ص۹٫
۶۲ ـ بقره/ ۶۷٫

آفتاب ایرونی را از اینجا دنبال کنید:

FEED

مشاهده مطلب در سایت منبع


جهت سفارش تبلیغ تماس بگیرید

Viewing all articles
Browse latest Browse all 908

Trending Articles