عاقل کیست؟
هر کسى با نظر خود، راجع به عاقل سخن مىگوید، شاید افرادى باشند که از دیدِ ما افرادى سادهلوحند ولى از منظرِ دیگرى عاقلترین افراد به حساب آیند یا افرادى از دید ما با تدبیر و عاقلند ولى از نظر دیگران، آنان ناآگاه و بىتدبیر باشند.
این نکته را از این جهت آوردیم، که بگوییم غرض ما این نیست انسان عاقل را از دیدگاه خود بسنجیم بلکه مىخواهیم فقط از دیدگاه معصومان علیهمالسلام مورد بررسى قرار دهیم تا در اصلاح خویش کوشیده و کاستىها را برطرف کنیم که بتوانیم جامعهاى در خورِ عقل بسازیم.
عاقل اینگونه است:
* روى مرز خود حرکت مىکند
هرکس داراى حد وحدودى است باید دقت نماید پایش را از گلیم خودش درازتر نکند. منظور، آن است که در چه حوزههایى تا کجا مىتوانیم پیش رویم و مرز ما در آنها تا کجاست؟ امام على علیهالسلام مىفرماید: لا عقلَ لِمَن یَتَجاوَزُ حَدَّهُ و قَدرَه: کسى که از حد و اندازهاش خارج شود عاقل نیست.(۱) و باز مىفرماید: ما عَقَلَ مَن عَدا طَورَه: آن که از مرزش تجاوز کرد خردمند نیست.(۲)
* عادلانه رفتار مىکند
رفتار عادلانه همان روى مرز خود حرکت کردن است ولى چون از اهمیت ویژهاى برخوردار است، جدا مطرح کردیم تا تأکیدى بر نکتهى فوق باشد. حرکت عادلانه یعنى با دشمن هم، عدل و داد داشتن. نه این که چون دشمن است، مى توان هر گونه با او رفتار کرد. اگر این خصلت را در خود پرورش دهیم، عقل را میزان حرکات و سکنات خود قرار دادهایم و کارى بس دشوار است. خوشا به سعادت کسانى که این گونهاند. امام على علیهالسلام مىفرماید: مِن عَلاماتِ العَقلِ، اَلعَمَلُ بِسُنَّةِ العَدل(۱): از نشانههاى عقل، عدالت پیشگى است.
* طبیبوار رفتار مىکند
انسان عاقل باید با ناآگاهان مانند یک طبیب که مریض را ملاقات مىکند، برخورد نماید، طبیب یا پزشک هنگام معاینه با اهانت و تحقیر به مداوا نمىپردازد. اگر مىخواهد عمل جرّاحى هم داشته باشد، با پتک بر سر مریض نمىکوبد. بلکه بیهوش مىنماید، سپس عمل مىکند و علاوه بر آن پزشک همیشه مریض را به بهبودى امیدوار مىنماید تا با تلقین هم بتواند در بیمار خود تأثیرگذارد.
امام على علیهالسلام مىفرماید:
یَنبَغی لِلعاقلِ أنْ یُخاطِبَ الجاهِلَ مُخاطَبَةَ الطَّبیبِ المریضَ(۲): عاقل باید با جاهل رفتار پزشک را داشته باشد.
* قول و فعلش یکىاست
انسان عاقل سخنى را برزبان جارى نمىسازد که خود به آن عمل نمىکند؛ گفتار و کردارش با هم سازگار است. امام على علیهالسلام مىفرماید: العاقِلُ مَن صَدَّقَت اَقوالَهُ اَفعالُهُ(۱): عاقل کسى است که کردارش، گفتارش را تصدیق کند.
* از تجربهها پند مىگیرد
هر روز که از عمر ما مىگذرد در مقابلمان جریان هاى مختلفى رخ مىدهد که هر کدام تجربهاى گرانبهایند؛ لازم است انسان، از نیک و بد دیگران درس گیرد و از کارى که مورد تنفراست بپرهیزد. از لقمان حکیم پرسیدند: ادب از که آموختى؟ گفت: از بىادبان. درست همین روش لقمان را در حدیثى از امام على علیهالسلام داریم: خردمند کسى است که دورى گزیند از آنچه که نادان به آن گرایش دارد: العاقِلُ مَن یَزهَدُ فیما یَرغَبُ فیهِ الجاهل(۲). باز هم امام على علیهالسلام مىفرماید: العاقلُ مَن وَعَظَتهُ التَّجارُب:(۳) عاقل کسى است که تجربهها او را پند دهد.
در حدیث دیگرى مىفرماید: العاقِلُ مَنِ اتَّعَظَ بِغَیرِه(۴):عاقل کسى است که از دیگران پند گیرد.
انسان هرچه در صدد باشد «پندپذیرى» را در خود افزایش دهد، در حقیقت وجود خود را آلایش کردهاست امام على علیهالسلام مىفرماید: المَواعِظُ صِقالُ النُّفوس و جَلاءُ القلوبِ(۵): پند و اندرز نفس آدمى را صیقل مىدهد و زنگار دلها را مىزداید.
* دیگران را حقیر نمىشمرد
عاقل هیچ کس را دست کم نمىگیرد و خوار نمىشمرد. این نکته بیشتر جنبهى فکرى دارد. هستند افرادى که گمان مىکنند، دیگران چیزى نمىفهمند و فهیم عالَمِ امکان فقط خودشان هستند و بس؛ ولى امام صادق علیهالسلام این نظریه را رد مىکند و مىفرماید: عاقل کسى را خوار و سبک نمىکند: العاقلُ لا یَستَخِفُّ بِأحَدٍ(۱).
* غیبت نمىکند
پشت سر دیگران بد صحبت کردن، انسان را از چشم دیگران مىاندازد و با توجه به حرمت غیبت از لحاظ شرعى و اینکه حقالناس هم بهحساب مىآید، باید دقت نمود که وارد این گناه نشویم.
امام على علیهالسلام مىفرماید:
العاقلُ مَن صانَ لِسانَهُ عَنِ الغیبَةِ(۲):عاقل کسى است که زبانش را از غیبت نگه دارد.
* گفتارى اندک، جالب و مستدل دارد
زیاد حرف زدن و بیهوده سخن گفتن، دلالت بر کمى عقل انسان دارد؛ کثرَةُالکلامِ یَدُلُّ عَلى قِلَّةِ العقلِ. امام على علیهالسلام مىفرماید: اذا قَلَّتِ العقولُ کَثُرَ الفُضولُ: وقتى عقل کم شد، گفتار بیهوده، زیاد مىشود. یا در جاى دیگر مىفرماید: کسى که عقلش کم است بد حرف مىزند: مَن قَلَّ عَقلُهُ ساءَ خِطابُهُ(۱). و آن حضرت نادانترین فرد را کسى مىداند که از ناسزاگویى و فحش دادنش شاداب باشد: اَسفَهُ السُّفَهاءِ المُتَبَجَّحُ بِفُحشِ الکلامِ(۲). امام محمدباقر علیهالسلام هم مىفرماید: خداوند متعال از دشنام دهندهى بى حیا در خشم است: اِنَّ اللّهَ یَبغُضُ الفاحِشَ المُتَفَحِّش(۳). امام على علیهالسلام در حدیث دیگرى گفتارِ در حدّ نیاز و مستدل را یادآورى مىفرماید: العاقلُ لا یَتَکَلَّمُ الاّ لِحاجَتِهِ اَو لِحُجَّتِهِ و لا یَشتَغِلُ الاّ بِصَلاحِ آخِرَتِهِ(۴): عاقل فقط به اندازهى نیاز یا دلیل آوردن سخن مىگوید و به اصلاح امور آخرتش مىپردازد.
در تأیید حدیث قبلى، در نهجالبلاغه آمدهاست: عاقل یکباره زبان به سخن نمىگشاید. بلکه در سخنى که مىخواهد بر زبان جارى کند، دقّت و تأمّل مىنماید. لسانُ العاقلِ وَراءَ قَلبِه و قلبُ الاحمقِ وراءَ لسانِه(۵): زبان عاقل پشت قلب اوست و قلب نادان پشت زبان او قرار دارد. یعنى عاقل یکباره زبان به سخن نمىگشاید.
* اعتماد به افکار خود ندارد
انسان عاقل و بهتر است بگوییم آدمى که عقل دارد، باید اندیشهها و آراى خود را حق نداند، بلکه احتمال اشتباه بودن آنها را براى خود، پیش فرض بداند زیرا همه یقین دارند که معصوم نیستند و از طرف دیگر، از غیر معصوم، انتظار کردار معصومانه داشتن نیز امرى باطل است. لذا نهایت دقّت، در اظهار نظر، آنهم در امور دنیایى لازم و ضرورى است و گرفتارى آخرت را نمىشود با توجیه کردار و رفتار خود، از خویش دور کنیم و احتیاط در این باره از همهجا واجبتر است. به همین خاطر امام على علیهالسلام مىفرماید:
العاقِلُ مَنِ اتَّهَمَ رَأْیَهُ و لَم یَثِقْ بِکُلِّ ما تُسَوِّلُ لَهُ نَفسُه:(۱) عاقل کسى است که رأى و نظر خود را متّهم نماید و به آنچه نفسش برایش مىآراید، اعتماد نکند.
براى پذیرشِ این نکته و کاربردى کردن آن، اندکى به اطرافِ خود با تفکّر بنگریم آیا تا به حال کسى را دیدهاید که احتمال اشتباه کردن اندیشهى خود را بدهد؟ فقط حضرت امیر علیهالسلام است که این هشدار را مىدهد. همه یقین داریم که ما و اشتباه؟ العیاذُ بِاللّه! انگار امرى غیر ممکن است ولى بطور قطع باید بدانیم، غیر ممکن است اشتباه و خطا نکنیم؛نباید گمان کنیم اگر ذرّهاى مىدانیم، عالم همه چیزیم. علم ما، در مقابل جهل ما، مانند یک نقطه در برابر اقیانوس است.
کسانى که با کتاب مکاسب شیخ اعظم آشنایى دارند، مىدانند چگونه آسیابان، خواجه نصیر رحمهالله را با آن همه عقل و درایت و علم نجوم، متوجه نمود تا به عقل و دانش خود اعتماد ننماید و بداند که یک سگ و انسان بىسواد بهتر از او مىفهمیدند! آسیابان خواجه را از خوابیدن در فضاى باز و آزاد نهى کرد ولى او با محاسبات نجومى احتمال باریدن را منتفى دانست و راحت خوابید؛ وقتى باران شروع شد، زیر سقف آمد و پرسید از کجا دانستى باران خواهد آمد؟ پاسخ داد سگى دارم که وقتى بخواهد باران بیاید، مىرود زیر سقف مىخوابد و …
لذا باید یقین بدانیم اشتباهاتِ ما، در مقابلِاقداماتِ صحیحِما، بسیار زیاد است.
* هر چیزى را در جاى خودش قرار مىدهد
از امیرالمؤمنین علیهالسلام خواسته شد تا عاقل را توصیف نماید، فرمود: هرکس هر چیز را در جاى خود قرار دهد عاقل است. این فرمایش گویاى نکات بسیار ظریفى است، حدِّاقل آن، این است که انسان براى انجام هر امرى ملاحظه و دقت نماید؛ ابتدا جایگاه آن کجاست، سپس اقدام نماید. هُوَ الَّذی یَضَعُ الشَّیءَ مَواضِعَه(۱).از همه مهمتر اینکه بداند جایگاه اصلى آدمى جهان پس از مرگ است و دنیاى زود گذر پلى براى عبور است؛باید خود را طورى آماده کند که بتواند در موضع آخرت قرارگیرد.
* با هواى نفس مخالفت مىکند
امام على علیهالسلام مىفرماید: العاقل مَن غَلَبَ هَواهُ و لَم یَبِعْ آخِرَتَهُ بِدُنیاه:(۲)عاقل بر هواى نفس خود پیروز مىشود و آخرتش را به دنیایش نمىفروشد. غلبه بر امیال نفسانى، نشانهى بارز هر انسان خردمندى است زیرا مىداند که اطاعت و پیروى از نفس یعنى اعتماد به نفس داشتن. در حدیث دیگرى امام على علیهالسلام مىفرماید: العاقلُ مَن هَجَرَ شَهوَتَهُ و باعَ دُنیاهُ بِآخِرِتِه(۱): خردمند کسى است که شهوتش را دور سازد و دنیایش را به آخرتش بفروشد. البته روشن است، منظور امام این نیست که انسان براى امر معاش و رزق حلال تلاش نکند بلکه دنیاگرایى را نکوهش مىکند که پایگاه مهمّى براى هواى نفس است. و الا تلاش براى امر معاش خانواده، جهاد در راه خدا محسوب شدهاست. الکادُّ على عَیالِه کَالمجاهِدِ فی سَبیلِ اللّه.(۲)
در حدیث دیگرى از امام على علیهالسلام آمده که: خردمند در فرمانبرى از پروردگار خود، با هواى نفسش مخالفت مىنماید:العاقلُ مَن عَصى هَواهُ فی طاعَةِ رَبِّه:(۳).
* غضب را مهار مىکند
همانطورکه مىدانیم، خشم و غضب شعبهاى از جنون و دیوانگى است(۴) و باید این حالت را مهار کرد تا بتوان بر آن چیره شد.
امام على علیهالسلام مىفرماید:
العاقلُ مَن یَملِکُ نَفسَه اذا غَضِبَ و اذا رَغِبَ و اذا رَهِبَ(۵): عاقل کسى است که وقتى خشم نمود، خود را نگهدارد و هنگامى که رغبت و میل به چیزى نمود یا از چیزى ترسید، خویشتندارى نماید. در حدیث دیگرى کسى را که شهوت و غضب بر او چیره شود، سزاوار عاقل دانستن نمى داند: لا یَنبَغی أنْ یَعُدَّ عاقِلاً مَن یَغلِبَهُ الغَضَبُ و الشَّهوَةُ(۱).
امام على علیهالسلام در نامهاى به کارگزار خود، حارث هَمدانى مىفرماید:
وَ اکْظِمِ الْغَیْظَ وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ وَ احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ وَ اصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ تَکُنْ لَکَ الْعَاقِبَةُ:(۲) خشمت را فرو نشان، وقتى داراى قدرتى گذشت کن، هنگام غضب، حلیم و بُردبار باش، و در حکومتدارى مدارا کن تا آینده و عاقبتِ خوبى داشتهباشى.
معناى حلیم، (انسان بردبار) را هم از زبان یکتا ابرمرد جهان، بعد از رسول اکرم اسلام صلىاللهعلیهوآله یعنى امام على علیهالسلام بشنویم:
اِنَّمَا الحَلیمُ مَن اِذا أُوذِیَ صَبَرَ و اذا ظُلِمَ غَفَرَ(۳):در حقیقت حلیم کسى است که اگر اذیّت و آزار بیند، صبر کند و هنگامى که بر او ستم شود، عفو نماید و بگذرد.
همان حضرت، عاقلترین افراد را کسى مىداند که در مجازات کردن نادانان، از سکوت تجاوز نمىکند:
اَعقَلُ النّاسَ مَن لا یَتَجاوَزُ الصُّمتَ فی عُقوبَةِ الجُهّالِ(۴).
* قدرت انتخاب «بد» از «بدتر» را دارد
قدرت تعقّل انسانى بیشتر و بالاتر است که بتواند بین دو «شرّ» یا «بدى» آن بدى را برگزیند، که ضررش کمتر باشد و الاّ گزینش یک چیز خوب از یک چیز بد را همه کس مىتواند، انجام دهد.
امام على علیهالسلام مىفرماید:
لَیسَ العاقلُ مَن یَعرِفُ الخَیرَ مِنَ الشَّرِّ و لکِنَّ العاقلَ مَن یَعرِفُ خَیرَ الشَّرَّین(۱): خردمند کسى نیست که خیر را از شرّ تشخیص دهد بلکه عاقل آن است که بین دو بد، بهترینشان را انتخاب کند.
* زمان شناس و آیندهنگر است
انسان خردمند اگر زمانشناس نباشد، دچار انحراف و عدم شناخت کامل از دین مىشود به همین جهت امام صادق علیهالسلام مىفرماید: عَلَىالعاقلِاَن یَکونَ عارِفا بِزَمانِه…(۲): بر عاقل است که نسبت به دوران خود عارف باشد. وقتى انسان زمانشناس باشد، آینده برایش روشن است، نقاط کور را مىشناسد و مىداند در پیش رویش چه قرار دارد.امام على علیهالسلام مىفرماید: ناظِرُ قَلبِ اللَّبیبِ بِهِ یُبصِرُ أَمَدَهُ و یَعرِفُ غَورَهُ و نَجدَهُ: عاقل با چشم دل سرانجام کار را مىنگرد و پست و بلندى آن را تشخیص مىدهد.(۳)
در حیث دیگرى مىفرماید: اِنَّ العاقلَ مَن نَظَرَ فی یَومِهِ لِغَدِهِ و سَعى فی فَکاکِ نَفسهِ و عَمِلَ لِما لابُدَّ لَه و لا مَحیصَ لَهُ عَنه: بهراستى خردمند کسى است که امروز به فکر فردایش باشد و در آزاد کردن خود (از آنچه او را به دنیا وابسته مىکند) تلاش کند و براى آنچه راه گریزى از آن ندارد، فعالیت نماید.(۱)
* عجب و خودپسندى ندارد
انسان عاقل خود را برنمىگزیند تا چه برسد به اینکه وابستگان خود را بهتر از دیگران بداند؛ خود را برتر از دیگران دیدن، با عقل و خرد سازگارى ندارد: اِعجابُ المَرءِ بِنَفسهِ دلیلٌ على ضَعفِ عَقلِه(۲): خود را پسندیدن دلیلى بر ضعف عقل است. امام على علیهالسلام در نامهى خود به مالکاشتر مىفرماید: از خودپسندى بپرهیز و به آنچه که موجب خودبزرگبینىات مىشود، اعتماد نکن و مبادا ستایش دیگران را در بارهى خود بپسندى زیرا این خود، از موثَّقترین فرصتهاى شیطان در نفس انسان است که بهوسیله، آن نیکوکارى محسنان را محو مىسازد: ایّاکَ وَ الاِعجابَ بِنَفسِکَ و الثِّقَةَ بِما یُعجِبُکَ مِنها و حُبِّ الاِطراءِ فَاِنَّ ذلِکَ مِن اَوثَقِ فُرَصِ الشَّیطانِ فی نَفسِهِ لِیَمحَقَ ما یَکونُ مِن اِحسانِ المُحسِنین(۳).
در نامهى دیگرى مىفرماید: خودبزرگبینى، ضدِّ راه صواب، و آفت عقل است: وَاعلَم أنَّ الاِعجابَ ضِدُّ الصَّوابِ و آفَةُ الاَلبابِ(۴).
در حدیث دیگرى بدترین انسانها را کسى مىداند که خود را بهتر از دیگران پندارد: شرُّالنّاسِ مَن یَرى أنَّهُ خَیرُهُم(۵).به یقین این حالت بدترین نوع خودپسندى است. انسانى را که چنین پندارد، امام على علیهالسلام نادانترین مردم مىداند: أحمقُ النّاسِ مَن ظَنَّ أنَّهُ أعقلُ النّاس(۱).
بدتر از همهى آنچه تاکنون آمده، این است که در این حدیث مىفرماید:خود پسندى عامل ازدیاد دشمنان آدمى مىگردد: مبادا از خود راضى باشى که بر تعداد دشمنانت مىافزاید: اِیّاکَ أنْ تَرضى عَن نَفسِکَ فَیَکْثُرَ السّاخِطُ(۲).
البته اگر انسان، گرفتارِ خودبزرگبینى باشد، منشأاعتماد به پندار، افکار و کردار خود داشتن را در خود پرورش مىدهد ولى انسان خردمند ـ همانطور که قبلاً آوردیم ـ به خود اعتماد و اطمینان ندارد؛ البته اگر نتواند خود را در این امر بسازد و تربیت کند، باید بداند که شکار شیطان است و در محلِّ صیدِ شیطان قرار دارد؛ این نکته را امام على علیهالسلام مىفرماید: ایّاکَ وَ الثِّقَةَ بِنَفسِک فَاِنَّ ذلک مِن أکبَرِ مَصائِدِ الشَّیطان: از وثوق به خویشتن بپرهیز، زیرا که آن از بزرگترین شکارگاههاى شیطان است.(۳)
* خودسرنیست، مشورت مىکند
انسان خردمند از تک روى و خود رأى بودن، دورى مىگزیند و بر نظرِ خود پا فشارى نمىورزد؛ بر عکس دنبالِ نظرخواهى از دیگران و مشاوره مىباشد تا علم و آگاهى خویش را به رشد و تعالى برساند.
امامعلى علیهالسلام مىفرماید:
ـ حَقٌّ على العاقلِ أنْ یُضیفَ الى رَأیِهِ رَأىَ العُقلاءِ و یَضُمَّ الى عِلمِهِ علومَ العُلَماء: شایستهاست هر عاقلى نظر دیگران را به دیدگاه خود اضافه کند و علوم دانشمندان و کارشناسان رابه علمش بیفزاید.
ـ حَقٌّ على العاقلِ أنْ یَستَدیمَ الاِستِرشادَ و یَترُکَ الاِستِبدادَ:(۱) لازم است خردمند دنبال رشد و تعالى خود باشد و استبداد و خودسرى را ترک کند.
* لجاحت نمىکند
لجاجت یعنى ستیزهگرى و دشمنى کردن. لجباز به کسى گویند که بر آنچه خود مىفهمد و مىخواهد، اصرار و سرسختى زیاد نماید. مىتوان گفت، خود سرى با لجاجت پیوندى ناگسستنى دارند. اگر فقط عناد در گفتار باشد، همان جدال و مراء مىشود که یکى از صفات مذموم و زشت است. امامعلى علیهالسلام مىفرماید: ایّاکُم و المِراءَ و الخُصومَةَ فَاِنَّهُما یُمرِضانِ القُلوبَ على الاِخوانِ و یَنبُتُ عَلَیهِمَا النِّفاقُ(۲): از جدل و دشمنى بپرهیزید زیرا این دو، دلها را بر ضد برادران، مریض و بدبین مىکند و درخت نفاق و اختلاف بر آنها مىروید.
این مسأله آنقدر مهمّ است که پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود: «جبرئیل همیشه مرا از کینهتوزى و عداوت با دیگران برحذر مىداشت …»(۳)
حتى اگر انسان حق به جانبش باشد و جدال را ترک کند، از دیدگاه پیامبر اسلام صلىاللهعلیهوآله خداوند خانهاى در بالاترین درجهى بهشت براى او بسازد و هر کس جدال را ترک کند، در حالىکه جدالش باطل باشد، خداوند خانهاى در وسط بهشت برایش بنا کند(۱).
بنابر این اصرار و لجاجت بر آنچه خود مىفهمد، امرى ناپسند است که پیامبر صلىاللهعلیهوآله مىفرماید:
ایّاکَ و اللَّجاجَةَ فَاِنَّ اَوَّلَها جَهلٌ و آخِرَها نَدامَةٌ: از لجبازى بپرهیز که آغازش نادانى و انجامش پشیمانى است.(۲)
امام على علیهالسلام در نهجالبلاغه مىفرماید:
ـ اللَّجاجَةُ تَسُلُّ الرَّأىَ(۳): لجاجت، رأى و نظر انسان را سست مىکند.
در جاى دیگر مىفرماید:
ـ اللَّجاجُ بَذرُ الشَّرِّ(۴): لجاجت بذر و تخم بدى است.
ـ اللَّجاجُ یُشینُ العقلَ(۵): لجبازى و جدال، عقل را معیوب مىکند.
ـ اللَّجاجُ مَثارُ الحَربِ(۶): لجبازى محل برافروختن جنگ است.
پس وقتى انسان بذر بدى را بپاشَد، زمینهى عدم کارایى عقل و درایت خود را فراهم آورده، و چیزى جز جنگ و درگیرى براى خویش و دیگران نمىآفریند.
امام على علیهالسلام اصرار ورزیدن را بزرگترین خطا مىداند و ما را به پرهیز از آن فرامىخواند: ایّاکَ و الاِصرارَ فَاِنَّهُ مِن أکبرِ الکبائِرِ و أعظَمِ الجَرائِم: از پافشارى دورى کنید که از بزرگترین گناهان و سنگینترین جرمها مىباشد.(۱)
* به عیوب خود مىپردازد
همانطور که در بحثِ «رقیب عقل» و «با هواى نفس مخالفت مىکند»، اشاره کردیم، بعضى از ما، چشمانمان را بر روى عیبها و زشتىهاى خود مىبندیم و برعکس، کاستىها و عیوب دیگران را با ذرّه بین مىبینیم؛ در حالى که باید بر عیب خود بینا، و بر عیبِ غیر، نابینا باشیم. این عمل مورد پسند امام على علیهالسلام است: اَعقَلُ النّاسِ مَن کانَ بِعَیبِه بَصیرا و عَن عَیبِ غَیرِه ضَریرا(۲): داناترین انسان کسى است که به عیب خود آگاه، و از عیب دیگران چون شخص کورى بىاطلاع باشد.
* خوشرفتارى و مدارا مىکند
یکى از نشانه هاى عقل رفق و مدارا، همّت و تلاش براى ایجاد محبّت و دوستى است. رفق، به همان حالتى گفته مىشود که انسان براى رفیق شدن با مردم در پیش مىگیرد. معاشرت جالب با دیگران، با خرد و عقل آدمى رابطهى مستقیم دارد. هرچه خردِ بشر بیشتر، ارتباط او افزونتر. امام حسن علیهالسلام مىفرماید: رأسُ العقلِ مُعاشَرَةُ النّاسِ بِالجَمیل(۳): اوج عقل انسان، با مردم خوشرفتارى کردن است. وقتى با دیگران رفتار حسنه نداریم، باید حداقل دقّت کنیم، باعث اذیّت و آزار آنان نشویم؛ امام على علیهالسلام مى فرماید: کَسبُ العقلِ کَفُّ الاَذْىِ(۱): راهِ بدست آوردن عقل، خویشتندارى از آزار و اذیّت دیگران است.
از پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله نقل شده: بعد از ایمان، دوستى و محبت به مردم درجهى بالاى عقل را مىرساند: رَأسُ العقلِ بَعدَ الایمانِ التَّحَبُّبُ الى النّاس(۲). باز از پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله نقل شده که فرمود: اَعقَلُ النّاسِ اَشَدُّهُم مُداراةً لِلنّاسِ(۳): عاقلترین انسان، مداراکنندهترین فرد با مردم است.
در حدیث دیگرى از آن حضرت آمده: مُداراةُ النّاسِ نِصفُ الایمانِ و الرِّفقُ بِهِم نِصفُ العَیشِ: مدارا کردن با مردم، نصفِ ایمان، و نرمخویى با آنان نیمى از زندگى و خوشى است.(۴)
امام صادق علیهالسلام از پیامبر صلىاللهعلیهوآله نقل فرمود: اَلتَّوَدُّدُ الى النّاسِ نِصفُ العقلِ:(۵) دوستى با مردم نیمى از عقل است.
در حدیث دیگرى مىفرماید:أمَرَنی رَبّی بِمُداراةِ النّاسِ کَما أمَرَنی بأداءِ الفَرائِضِ(۶): خداوند همانگونه که مرا به انجامِ واجبات، امر فرموده، به من دستورِ داده با مردم، مدارا کنم.
در فرمایشى از حضرت امیرالمؤمنین علیهالسلام آمدهاست: نتیجهى بردبارى رفق و مدارا مىباشد: ثَمَرَةُ الحِلمِ الرِّفق. و همچنین در جاى دیگر مىفرماید: ثَمَرَةُ العقلِ مُداراةُ النّاس: نتیجهى خردمندى، با مردم مدارا کردن است.(۱)
اینگونه رفتار کردن با عقل و فطرت انسان سازگارى دارد، خیر و صلاح دنیا و آخرت ما در آن است که در ایجاد محبت بکوشیم، امام على علیهالسلام مىفرماید: ثَلاثٌ یوجِبنَ المَحَبَّةَ: حُسنُ الخُلقِ و حُسنُ الرِّفقِ و التَّواضُع(۲): سه چیز عامل ایجاد محبت است: خوشخویى، خوب رفاقت کردن و تواضع.
همانگونه که مشاهده کردیم نقش اساسى را در رفق و مدارا، حلم و بردبارى، و تحمّل کردن ناهنجارىهاى دیگران دارد. امام على علیهالسلام براى اینکه مارا به صفت کمالى مذکور برساند، نقش و تأثیر حلم را روشن مىکند: وَجَدتُ الحِلمَ و الاِحتِمالَ اَنصُرُ لی مِن شَجعانِ الرِّجالِ:(۳) (باتجربه) دریافتم که بردبارى و تحمّلکردن، برایم یارىکنندهتر از دلاور مردان میدان شجاعتند.
علاوه بر نکات فوق، نکتهى دیگرى قابل توجه است که مدارا کرده با مردم عامل پایدارى و بقا مىباشد: پیامبراکرم صلىاللهعلیهوآله در سفارشهایى که به حضرت امیر دارند، آنرا مطرح مىفرماید: یا علیّ! ثلاثٌ مَن لَم یَکُنَّ فیهِ لَم یَقُم لَهُ عملٌ: وَرَعٌ یَحجِزُهُ عَن مَعاصِى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ و عِلمٌ یَرُدُّ بِهِ جَهلَ السَّفیهِ و عقلٌ یُداری بِهِ النّاس: اى على ۳چیز است که هر کس آنها را نداشته باشد عملى براى او پابرجا نمىشود: ورع و پارسایى داشته باشد که او را از نافرمانى خدا باز دارد؛ به علم و دانشى آراسته باشد که از نادانىِ احمق برهاندش؛ داراى عقلى باشد که با مردم مدارا کند(۱)
* دیگران را استهزا نمىکند
یکى از صفات مذموم و غیر عاقلانه این است که دیگران را مورد ریشخند قرار دهد و مسخره کند؛ ـ باصطلاح ـ «دست اندازد». توضیح بیشتر این که انسان خردمند نباید با دیگران اینگونه برخورد نماید حتّى اگر در مناظره و گفتوگو، با حالت تمسخر، در نگاه و گفتار، با طرف مقابل رفتار نماید، عمل عاقلانهاى انجام ندادهاست.
در قرآن، آنجاکه موسى امر خدا را براى بنىاسرائیل مطرح کرد که باید گاوى را ذبح کنید؛ آنها از این درخواست موسى شگفتزده شده و گفتند آیا ما را مسخره کردهاى! حضرت موسى در پاسخ فرمود پناه مىبرم به خدا اگر از جاهلان باشم. یعنى مگر من نادانم که دیگران را مورد ریشخند قرار دهم: «قالَ أعوذُ بِاللّهِ اَن أکونَ مِنَ الجاهلین»(۲).
پىنوشتها:
۱ ـ تحفالعقول با ترجمه و تصحیح علىاکبر غفارى، ص ۴۲۲٫
۲ ـ غررالحکم، ص ۸۴۱٫
۳ ـ همان، ص۷۳۹٫
۴ ـ همان، ص ۷۳۴٫
۵ ـ همان، ص ۸۶۱٫
۶ ـ همان، ص ۵۱،حدیث۱۴۲۹،در حدیث ۱۷۴۰ :العالِم من شهدت بصحَّة اقوالِه افعالُه و همچنین در حدیث ۱۱۸۱ :المحسن من صدَّق اقواله افعاله آمدهاست.
۷ ـ همان، ص۵۷٫
۸ ـ همان، ص۴۱٫
۹ ـ همان، ص۴۶٫
۱۰ ـ همان، ص۴۹٫
۱۱ ـ میزانالحکمه، ج۶، ص۴۱۵٫ تحفالعقول باترجمه، ص۳۳۳ در میزانالحکمه آن را از امامعلى (ع)آورده ولى در غررالحکم نیست.
۱۲ ـ غررالحکم، ص۸۴٫
۱۳ ـ همان، ص ۶۲۷٫
۱۴ ـ همان، ص۱۹۷٫
۱۵ ـ تحفالعقول با ترجمه، ص۳۰۶٫
۱۶ ـ غررالحکم، ص ۶۸٫
۱۷ ـ نهجالبلاغه، حکمت ۴۰٫
۱۸ ـ غررالحکم، ص۷۶٫
۱۹ ـ نهجالبلاغه صبحى صالح، ص۵۱۰، حکمت۲۳۵٫
۲۰ ـ میزان الحکمه، ج۶،ص۴۲۰٫غررالحکم، ص۸۶٫
۲۱ ـ غررالحکم، ص۶۸٫
۲۲ ـ میزانالحکمه، ج۴ ص ۱۱۹٫
۲۳ ـ غررالحکم، ص۶۹٫
۲۴ ـ امام على(ع): ایّاکَ و الغَضَبَ فَاَوَلُّهُ جُنونٌ و آخِرُهُ نَدَمٌ: از غضب بپرهیزید که ابتدایش دیوانگى و آخِرش پشیمانىاست. الحکم الزاهره، ص۲۹۳٫
۲۵ ـ غررالحکم، ص۸۹٫
۲۶ ـ همان، ص۸۵۷٫
۲۷ ـ نهجالبلاغهى صبحى صالح، خطبهى ۶۹،ص۴۵۹٫
۲۸ ـ غرر الحکم، ص۳۰۰٫
۲۹ ـ همان، ص۲۰۸٫
۳۰ ـ میزان الحکمه، ج۶، ص۴۲۰٫
۳۱ ـ همان، ص۴۲۱٫
۳۲ ـ نهجالبلاغه، ترجمهى مرحوم محمد دشتى، خ۱۵۴، ص۲۸۵٫
۳۳ ـ غررالحکم، ص۲۳۸٫
۳۴ ـ خردگرایى در قرآن و حدیث، ص ۲۲۲٫
۳ ـ نهجالبلاغهى صبحىصالح، ص۴۴۳، با استفاده از ترجمهى عهدنامهى مالکاشتر، در تحفالعقول، ص۱۴۲٫ در غررالحکم نیز تا فُرَصِالشَّیطان آمدهاست، (ص۱۵۰).
۳۵ ـ نامهى۳۱، ص۵۲۶ ترجمهى مرحوم دشتى، و صبحىصالح، ص۳۹۷٫
۳۶ ـ غررالحکم، ص۴۴۴٫
۳۷ ـ همان، ص۱۸۸٫
۳۸ ـ همان، ص۱۴۷٫
۳۹ ـ غررالحکم، ص۱۵۰٫
۴۰ ـ همان، ص ۳۸۴٫
۴۱ ـ اصول کافى، ج۲، ص۳۱۷، حدیث ۲۵۱۰٫ در این باره به بحث مراء و جدال به کتب حدیث و اخلاق مراجعه نمایید.
۴۲ ـ همان.
۴۳ ـ مجموعهى ورّام، ج۱، ص۲۱۹، مترجم محمدرضا عطایى.
۴۴ ـ تحفالعقول با ترجمه، ص۱۵٫
۴۵ ـ حکمت ۱۷۹٫
۴۶ ـ میزانالحکمه، ج۸، ص۴۸۴٫
۴۷ ـ غررالحکم، ص۱۷٫
۴۸ ـ همان، ص۱۸٫
۴۹ ـ همان، ص۱۵۰٫
۵۰ ـ همان، ص۲۰۰٫
۵۱ ـ میزانالحکمه، ج۶، ص۳۴۳٫
۵۲ ـ غررالحکم، ص۵۷۲٫
۵۳ ـ میزانالحکمه، ج۶، ص۴۳۳٫
۵۴ ـ همان، ص۴۲۳٫
۵۵ ـ تحفالعقول، ص۴۱٫
۵۶ ـ احکم الزاهره، ص۲۰۲٫
۵۷ ـ همان ،ص ۲۰۳
۵۸ ـ غررالحکم، ص۳۶۱ و ۳۶۰٫
۵۹ ـ همان، ص۳۶۵٫
۶۰ ـ همان، ص۷۸۷٫
۶۱ ـ تحفالعقول با ترجمه، ص۹٫
۶۲ ـ بقره/ ۶۷٫
آفتاب ایرونی را از اینجا دنبال کنید: